جمعه ۱۵ فروردین ۹۹ | ۰۰:۱۳ ۱,۹۶۲ بازديد

هَمره ز آن همه کس در صراط عشق
هر کس مناسب خود مدعی شود
آن نوکر مرام و مودت ز شهر عشق
گویا که او کشتی آدم به نوح داد
اقلیم و منزلت آدمی نجات داد
گویا پدرش بر درِ جنت امیر شد
آنگه پسرش در کف صحرا غریب ماند
نامش قلم به جوهر مستانگی زند
کلک مراد مصلحتم بی حساب ماند
گویا کلید حل تمام مسائل است
نامش کنایه بر اسماءِ اعظم است
گر آن زبان که نچرخد به ذکر نام حسین
بسپار دل به کشتیِ آن ناخدای بِر
شاعر : محمد ابراهیمی آشنا